- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات شب قدر و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین «روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین» روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر قصد قربت کنی از مسجد الاقصای حسین روزه چون «حُر» به کنار آمدن از راه خطاست چـشم پـوشیدنِ از غیر و تماشای حسین این «حبیب» است که یک روزه به دست آوردهست سـندِ دیـدن محـبـوب به امـضای حـسین روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر شوق پیوستنِ یک قطره به دریای حسین روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست آب بردن به سوی خـیمۀ گلهای حسین روزه یعنی که توقـف به لب شط فرات اقـتـدا کـردنِ سی روز به سقّـای حسین وقت افـطار شد ای سوخته در آتش دل «روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین»
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
آمـده عـبـد گـنـهـکـار الـهی به عـلـی آمـده بـنـده ســربـار الـهــی بـه عـلـی روسـیـاه آمـدهام روی مرا رد نـکـنی من خطاکار و تو غـفار الهی به علی همه جا رفتم و دیدم خبری نیست که نیست جـز در حـیـدر کـرار الـهـی به عـلی قسمت دادهام عمریست الهی به حسین قـسـمت میدهم این بـار الهی به عـلی به همان لحظه که صدیقه اطهر میگفت لابـلای در و دیــوار الـهـی بـه عـلی به همان لحظه که زینب به ملاقات آمد به همان لحـظـه دیـدار الـهی به عـلی به همان لحظه که شرمنده اصغر میشد به غـریـبـی عـلـمـدار الـهـی به عـلی به همان لحظه که سادات بنی هاشم را میکـشـانـدنـد به بـازار الهی به عـلی شب قدر است و دل ما به نگاه تو خوش است گـویمت به چشم خونبار الهی به علی
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به امیرالمؤمنین علیهالسلام
شب وصل و شب راز و نیاز است درِ رحمت به روی خلق باز است شب قـدر است، قـدرش را بـدانـید خـدا را بـا دل ســوزان بـخـوانـیـد درِ ایـن خــانــه دائــم ســائـل آیــد خوش آن سائل که با سـوز دل آید خوش آن بنده که با جان و دلی پاک گـریـبـانِ دلِ خـود را زنـد چــاک به خـونـابِ دلِ خـود چـهـره شوید بـه آه و گـریـههـای خـویش گـویـد خــدایـا مـن فـقــیـری بـی پـنــاهـم تـویـی تـنـهـا امـیـد و تـکـیـهگـاهـم خـداونـدا اگـر چه خـوار و پـسـتـم نـمـک پــروردۀ خـوان تـو هـسـتم سرافـکـنـده اگر خـواهی، منـم من تو شـرمـنـده اگـر خـواهی منم من ز فــرط مـعـصـیـت غـرق مـلالـم چه سـازم گـر به حـال خود نـنـالم هـوای نـفـسِ مـن کــرده اســیــرم از آن تـرسـم که با این غـم بـمیرم تـو هـسـتـی آشـنـا و مـن غـریـبــم مـنـم بـیـمـار و تو هـسـتی طـبـیـبم ز نـور خـود دلـم را مـنجـلـی کـن پُـر از شـور و تــوّلای عـلـی کـن هر آن بـنـده که اشـکـی گـرم دارد ز تـو مـثـل «وفـایـی» شـرم دارد
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
کیستم من؟ بندهای بیچشم و رو و خود پرست بندهای که حرمت نان و نمک را بد شکست بندهای که آنهمه لطف و محبت را ندید بندهای که رو به عصیان، چشمهایش را نبست دوری از تو جز ضرر چیزی برای ما نداشت لذت عصیان گذشت و ذلت آن مانده است این شب قدری گناهان عظیمم را ببخش ای بزرگی که مرام تو بزرگی بود و هست یا اله العـالـمـین، اغـفـر ذنوبی بالحـسین من بلی گفتم به عشق شاه از روز الست شهر را تا خـبر لطف کـریمان برداشت هـمۀ میـکـده را دیـدۀ گـریـان بـرداشـت
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به امیرالمؤمنین علیهالسلام
ای دستگـیر، بیعـتِ ما را قبول کن این بار هم زعـامـتِ ما را قـبول کن ای مهـربـان به چـشمِ طـمع آمدیم ما گـفتی بـیا، جـسارت ما را قـبول کن تا کـاروان قـربِ به تو راهمـان زیاد جا مانـدهایم، سرعـت ما را قبول کن دل را به مفـت هـم نخریـدند مردمان ما یخ فـروش، قـیمت ما را قبول کن خوبان شدند غبطهٔ ما، خوش به حالشان بیارزشـیم، حـسرت ما را قبول کن شبزنـدهدارِ هر شبِ قـدریم با عـلی ربّ عـلـی، عـبـادت ما را قـبول کن ما را به دوستیِ عـلی خلق دیـده ست محـشر بـیـا رفـاقـت ما را قـبول کن دائم بـیـار نـام عـلـی را به روی لب امضای این زیـارت ما را قـبول کن ما را ببر حرم به همان خواهری که گفت این کشته را، بضاعت ما را قبول کن
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و مصیبت امیرالمؤمنین علیهالسلام
باز هم عاشق و دلخـواهِ علی آمدهام نور میخواهم و در ماهِ علی آمدهام کوهی از معصیت آوردهام از راهِ نیاز تا مـقـرّب شـوم از راهِ عـلـی آمدهام تا اجابت بـشـود تـوبهٔ نیـمه شبِ من در مـنـاجـاتِ سـحـرگـاهِ علی آمدهام طـعـنـهٔ خـلـق زمـیـنـم زده و دنـبـالِ لـطـفِ بـی مـنّـتِ أللهِ عــلـی آمــدهام گـرهِ کـور بر این بندگیام افتادهست بـاز مـحـتـاج بـه مـفـتاحِ علی آمدهام قـفـلِ دیریـنه به بازارِ کسادم خورده با غـمی کهـنه به درگاهِ عـلی آمدهام تا که قدرِ منِ غفلت زده را بـشناسم شبِ قـدر آمـده؛ هـمـراهِ علی آمدهام تشنهٔ معرفتم! ظرفِ وجودم خالیست بـه امـیـدِ نَـمـی از چـاهِ عـلـی آمدهام چاه؛ آن سنگِ صبوری که ترک خورد از آه اشک میریزم و بـا آهِ عـلـی آمدهام بِه عـلـیٍ بِه عـلـیٍ بِـه عـلـیٍ الـعـفـو آبـرو بـردم و بـا رویِ سـیـاه آمدهام سحرِ نوزدهم فرقِ سرش سخت شکافت با همان سجـدهٔ جانکـاهِ عـلی آمدهام!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
با زحـمـت آوردم خودم را؛ نیـمـهجانم دورم مـیـنـداز ای کـریم ای مـهـربـانم دسـتـم بـه دامـانـت کــم آورده گـدایـت بـدجـور نـفـس سرکـش افـتاده به جانم در باز کن سنگین شده بارم کمک کن عـبدی ضـعـیـفـم؛ مسـتمـنـدم؛ نـاتـوانم هـر چـنـد کـه دیــر آمـدم امـا رسـیــدم یک گـوشه زنـجـیـرم کن آقـا تا بـمانم چیزی به جز شرمندگی در چهرهام نیست چـیـزی نـدارم غـیر نـامـت بر زبـانـم خواهی بزن خواهی مرا یکجا بسوزان اما مـکـن با دوری از خود امـتـحـانـم مـن از جـوانـی کـردنـم خـیـری نـدیدم ســودی نـدارد ایـن وجـود پُــر زیـانـم میترسم اینکه آخر از چـشمت بـیـفـتم از بـس کـه دنــبــال نـگــاه ایـن و آنـم بـیمـشـتـری بــودم ولـی آقـا خــریـدم یـک بــار دیـگـر داده اربــابـم امــانـم لب تشنگی در ماه روزه گریهدار است بـایـد بـرای گـریـهام روضـه بـخـوانـم از بعد عباسش حسین اینگونه می گفت پـشـت مـرا خـم کـرده عـبـاس جـوانـم فـریـاد زد ادرک اخــا افــتــادم از پــا دارم به زحـمت پـیـکـرم را میکـشانم شــرمــنــدهگـی آبآورم را آب کــرده یـا رب مـبـادا بعـد از او زنـده بـمـانـم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
دورهم جمعـند هرشب دلبر و دلدارها خوش به احوال پـریشان همه بیدارها توبه کردم هی شکستم توبهها را پشت هم خستهام من از خودم از اینهمه تکرارها درد دین دیگر ندارم دل به غفلت دادهام وای اگر اسمم رود در زمرۀ بیعارها ربی اَفـنَـیتُ شَـبابی دست خالی آمدم ورشکسته بندهام سرخورده از بازارها عـاقـبت این بـنـده آلـوده لایق میشود بینتـیجه که نمیمـاند هـمه اصرارها نا امید از رحمتت هرگز نبودم، نیستم بدتر از من را تو بخشیدی خدایا بارها خسته و زخمی به درگاه تو برگشتم کنون دیدم از شیطان و نفسم لطمه و آزارها روضۀ اربـاب آزادم کند از دام نفـس دستگـیری میکـند اربـاب از بدکارها بعد مغـرب بود آب آزاد شد در کربلا آب خوش پائین نرفت ازین گلو افطارها
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
نیمی از فرصت تقریب به دلدار گذشت چشم بر هم زدم و این همه اسحار گذشت شب به شب آمدن و ناله زدن بر در دوست چون نسـیم سحـری آمد و ناچار گذشت گر چه کالای من غـمزده بـازار نداشت کسب و کارم همه با لطف خریدار گذشت چه خداوند رحیمیست که با قطرهای اشک از سر معـصیت بیحـد و بسیار گذشت گـذر هـر نَـفَـسْآلـوده به این دِیـر افـتـاد شامل عفو خدا گشت و سبکبار گذشت زودتـر بـاید از این مـائـده کـامی بـبریم نیـمی از سـفـرۀ مـهـمانی غـفـار گذشت نیمی از ماه گذشت و مه من جلوه نکرد چه کنم نیـمهای از فُـرجـۀ دیدار گذشت نیمهای رفت ولی نیم دگر در پیش است ای خوش آن کس که از این ماه، سزاوار گذشت هر شب اینجا دل من مضطربِ بانوییست محـملش از وسطِ کوچه و بازار گذشت سنگ میآمد و بر روی برادر میخورد خواهـر غـمزده با دیـدۀ خونـبار گذشت پیش چشمان پدر، دخترکش سیلی خورد عمر کوتاهِ گُـلش در غـم و آزار گذشت
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای آشـنـای عـبـد گـنـهکـار یا مجیر مشکلگشای هرچه گرفتار یا مجیر از من تـمام عـمر گـنه دیـدی و گنه شرمندهام از این همه تکرار یا مجیر از بس که تو ندیـده گرفـتی گناه من بر معصیت نمودهام اصرار یا مجیر دیگر بیا مـرا ز حـریـمت جدا مکن ای آشـنـای عـبـد گـنهکـار یا مجـیر میترسم از قیامت و از دوری حسین برگ امان به من بده از نار یا مجیر دستِ خودم که نیست، لبم تشنه میشود هـسـتم به یاد تـشـنگی یار، یا مجیر تا کربلای حضرت ارباب پـر کشم با یک سـلام لحـظۀ افـطار یا مجیر خواهم که بیحجاب تماشا کنم تو را در تـحـت قـبـۀ حـرم یـار یا مـجـیر آیـا شـود فـدای عـلـی اکـبـرم کـنـی پـائـین پای حضرت دلـدار یا مجیر امشب جـواب سوز و نوای مرا بده دیگر بـرات کـرب و بـلای مرا بده
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
به بازار تو آورده گنهکاری گـناهش را چه خواهی کرد گر بينی تواعمال تباهش را من آن هستم که هرچه فرصتم دادی گنه کردم چه عذری آورد آنکه تو دانی اشتباهش را هم اينک داخل مهمانسرای تو شدم، شادم! به روی اين گدا هرگز نياوردی گناهش را پشيـمانی سرا پای مرا بگـرفته میدانی پذيرا شو از اين بنده تواين روی سياهش را به جز تو يک نفر هم هست اعمال مرا بيند چه سازم تا کريمانه به من بخشد نگاهش را اگر پرسد چرا در پيش چشمانم گنه کردی به غير از آب گشتن من چه گويم سوز آهش را در این مهمانیت مهمان اربابی غریبم من نخواهم داد بر عالم من این فیض پناهش را دلم خواهد تمام هستیِ خود را فدا سازم که یک لحظه ببینم شیرخوار و خیمهگاهش را گریزی نیست مولای مرا از بودنِ با من به هر جا میرود خواجه، بَرَد عبد سیاهش را
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
هر زمانی در دلم درگیر طوفان میشوم یا حسینی مینویسم غرق باران میشوم از مسلمانی فقط عشقش برایم مانده است آخر از عشق علی یک روز سلمان میشوم کار من را بیشتر دست کریمان بسـپرید در گرفتاری دخیل یا حسن جان میشوم من گـناهی هم اگر کردم جهـالت کردهام تا گـناهی میکنم فـوراً پشـیـمان میشوم بار سنـگـیـنم مرا خیلی خجـالـت میدهد هر زمانی که سر این سفره مهمان میشوم روزه میگیرم ولی دائم به فکر روضهام آب مینـوشم دم افطار و گریان میشوم روضه آب و گریه نانِ هر شب اهل دل است دور از این روضهها، بیآب و بینان میشوم جان من را هم گرفتی روضه را از من نگیر جان تو بیروضه من خیلی پریشان میشوم مو پریشان، بعدِ تو زینب پریشان میشود همسفر با حرمله، با نیـزه داران میشود
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
دلم اگرچه کویر است و زیر و بم دارد ببین که گوشۀ چـشمم ز خـوف نم دارد نگاه مخـتصری هم برای من کافیست بـیـا که زنـدگـیام یـک نـگـاه کـم دارد بدون خـویش بـیـایم نـگـاه خواهی کرد چه دارد آنکه درِ خـانهات «منم» دارد خـوشا به حال هر آن بـنـدۀ خـدا جـویی کـه در مـقـام فـنـا خـانـه در عــدم دارد به بـارگـاه تـو دل ره نـمیبـرد هـرگـز مـیان خـانـه اگـر صـورت صـنـم دارد بساط عـفـو تو گـسـترده است در عـالم اگر به دست «عـلی» دفتر و قـلم دارد برات عـفو بگیرم ز تو به نام «عـلی» گـدای خــانــۀ شـیــر خــدا جــنــم دارد قیامت است علم دست «مرتضی» و خوش است هر آنکه بر سر خود سایه از علم دارد به هـشتـمـین شب مـاه مـبارک آمـدهایم برای ما شب هـشـتم همیـشه غـم دارد شـهـیـدِ آن شـهِ لـبتـشـنـهام به کـربـبلا که قـامت از غم آن تکه تکه، خـم دارد
: امتیاز
|
اسقبال و آغاز ماه مبارک رمضان
دوباره عطر مناجات در فضا پیچید کـنـار سـفـرۀ افـطـار، ربّـنـا پیـچـید رسید مژده که هان عید اولیای خداست حـوالـۀ ازلـی را بـرای مـا پـیـچـیـد فرشتههای خـدا بال نـور گـستـردند و در بسیط زمین و زمان صدا پیچید صدا صدای خدا بود: بنـدهام برگرد بیا اگرچه گناهت به دست و پا پیچید چه میـزبـان رئـوفی که لحـظـۀ اول برای خـستگـیام نسخـۀ شـفا پیچـید دوباره زمزمۀ«جوشن» و«ابوحمزه» میان بغض گـلـوگـیر نـالـهها پیچـید چقدر جاذبۀ «افـتتاح» سنگین است دل رمـیـدۀ من سـمت الـتـجـا پیچـید غـزل به یاد خـرابهنـشـین شام افتاد سه سالهای که نفس را به نینوا پیچید
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
تمـام عـمر بـدی کردم و پـشـیـمـانم اِله من همه دم ذکـر تـوبه میخوانم تویی تویی که غفوری، بیا ندیده بگیر مرا ببخش و به پهلوی خویش بنشانم گناه چشم مرا خشک کرده صد افسوس مـرا بـلا بـده و لحـظـهای بگـریـانم همـین که یاد تو باشم هـمیـشه آبادم وگر که با تو نبـاشم هـماره ویـرانم تمـام عـمر گـنه کردم و تو میدانی تمام عـمر تو بخـشـیدهای و میدانـم فقط نه در رمضان بلکه در تمامیِ سال قسم به تو، به سرِ سـفـرۀ تو مهمانم همین که مـوقع افـطار آب مینوشم به یادِ خشکیِ لبهای شاه عـطشانم دم غـروب لـبـاسِ حـسین را بُـردند دم غـروب شد و یـاد جـسم عـریانم منی که سـوخـتم از داغِ سیّدالشهـدا بیا ز لطف در آتـش دگر مـسـوزانم
: امتیاز
|
اسقبال و آغاز ماه مبارک رمضان
باز مـاه رحـمـت عـام الـهـی دیـده شـد باز هم خوان بزرگ میهمانی چـیده شد ای دلِ درد آشنا، تا کِی به خواب غفلتی چشم واکن ماهِ قدر و ماهِ رحمت دیده شد رو به محـراب دعـا آریـد ای اهل دعا کز فَلَک بر خاکیان عطر دعا پاشیده شد از شکـوه بارش الطاف سـتّارالعـیـوب نامۀ خلـق گـنهکار از نظر پـوشیده شد تشنگانِ مغفرت بر کف سبو بگرفتهاند چشمۀ دریایی عـفو و کرم جوشیده شد عرشیان باشوق میگویند از عرشِ برین آفرین بر هرکه در ماه خدا بخشیده شد باز هم از کاتبان عرش در کانون عشق از فـروغ گوهر مِهرِ عـلی پرسیده شد محرمان عـشق گـفتند ای مریدان علی نامـۀ اعـمالـتان با مُهـر او پـیچـیده شـد ای «وفایی» گوهر اشک محبّان الرضا با تـولای عـلـی و فـاطـمه سنجـیده شد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
پای دل در پیـشگـاه یار لغـزش میکند هرچه با ما میکند، این نَفْسِ سرکش میکند زیرِ گوشِ من بزن، شاید بیاید اشک من عاقبت این گریه ما را اهل بخشش میکند اوّلِ مــاه آمـدم، رَدَّم نـکـن ای با مَـرام سفـرهداریِ تو را عـالم ستـایش میکـند ای به قربانِ کریمی که گدا را پَس نَزَد رَبِّ ما با عبد خاطی نیز سازش میکند جان سلطان خـراسان، آبرویم را نـریز این گناهآلوده دارد از تو خواهش میکند! هر زمان دلگیر بودم، گفتهام: یا فاطمه کودکِ آزُرده را مـادر نـوازش میکـند بد خُمارم؛ چارۀ من چیست؟! انگور "نجف" مستِ حیدر دور این میخانه گردش میکند لذت افطار قنبرهاست، خرمایِ "علی" نوکری را رزق او دارای ارزش میکند حُبِّ حیدر شرطِ اصلیِ قبول بندگیست روزِ حشر او را خدا معیار سنجش میکند چارۀ بیتابیِ ما صحـن شاه کـربلاست آتشِ دل در حـریمِ او فـروکـش میکـند روزهدارِ تشنهلب! فَبْکِ عَلَی العَطشان حسین گریه را تنها خدا بر او سفارش میکند آنقَـدَر زیر سُمِ مرکب تنـش پاشیده شد بوریا با گریه گفت: این جسم ریزش میکند!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
بندۀ بیچشم و رو را بندهپرور خواسته آمـده مـاه اجـابت کـردن هـر خـواسـتـه یا اله الـعـالـمـین؛ گرچه گـنه کـارم ولی حاجتش را سائلت تنها از این در، خواسته گرچه بد کردم، نوازش کن مرا، تنبیه نه! عبد خاطی جز محبت چیز دیگر خواسته؟! یا غیاث المستغیثین! تو به فریادم برس داد من از دست نفس سرکشم بر خاسته کار من تا بیخ پیدا کرد، اشک من چکید اینکه وا گردد گـرهها، دیدۀ تر خواسته داشتم رسوای عالم میشدم، زهرا رسید سربـلـنـدی مرا هـمـواره مـادر خواسته ذوق افطاری ما خرمای نخل مرتضی است از همان جنس رطبهایی که قنبر خواسته وقت دفـن بچّه شـیعـه میرسد بابای او ما نمیگوئیم، این را شخص حیدر خواسته چـند سالی قـسمت ما کـربـلا رفتن نشد مضجع ارباب را آغوشِ نوکر خواسته مقـتل آوردهست آقای غـریـبم تشنه بود آه! جای جرعه آبی شمر خنجر خواسته
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای سـفـرهدارِ مـهـربـان ای با مـحـبت امسال هم مهـمان شدم با برگِ دعوت در بـاز بـود و آمـدم ایـنـجـا نـشـسـتـم گـفـتـی دُعـیـتُـم ای کـریـمِ با لـطـافـت از کـودکی یک بـار اَخـمَـت را ندیـدم دادی مـرا بـر مـهـربـانیِ خود عـادت دنـیـا کـه یک لـحـظـه نـبُـردی آبرویم مـحـتـاج ستـاریت هـسـتم در قـیامت گفتی که اشکِ نیمهشب را دوست داری با گـریـههـایم هر سحـر کردم عـبادت دیگر رفاقتها همه رنگ نـفـاق است مـا با دوروئی یـادمـان رفـته صداقـت رفتارمان در ظاهر و باطن یکی نیست عـابـد میانِ جـمـع و آلـوده به خـلوت تهـمـت، مَـنـیّت، ناسزا، غـیبت، تکـبّر تـقـوا ندارد این زبـانها وقت صحبت بـا ایـن بـدیهـا بـاز هـم داریـم اُمّــیـد امـسـال رنگِ دیگـری دارد ضیـافـت پـائـین دعـوتنـامـهام امـضای آقاست دارد برای صاحباش هر بنده، زحمت بـالای سـفـره مـهـدی زهـرا نـشـسـتـه بر ریـزهخـوارانِ حرم کـرده کـرامت با اسم، تک تک، سائـلانش میشناسد سلـطـان نـظـر دارد به احـوال رعیّت مثل امیرالـمـؤمـنـین سـائـلنـواز است بر خـاکِ زیـر پـای خود دارد عـنایت ما با دعـای فـاطـمـه عـبد الـحـسـیـنیـم نـام و نـشـان داریـم هـنـگـامِ شـفـاعت ای کـاش امـسـال اربـعـیـن پـایِ پـیاده قـسـمـت شـود هـمـراهِ بـا آقـا زیـارت او روضهها را با دو چشم خویش دیده در نـاحـیـه گــودال را کــرده روایـت دیده چگونه گرگها با چنگ و دندان پــیـراهـنِ اربــاب را کـردنـد غــارت در بین سنگ و نـیـزه و شمشیر دیـده یک پیرمردی زد عصا با قصدِ قربت آقـای مـا را نـیـزهداران غُــسـل دادنـد بـا آب نـه، والله بــا خــونِ جــراحــت پـرده نـشـیـنِ کـبـریـا را دوره کـردنـد با شمر و خولی میرود زینب اسارت آن محـمـلی که پـردهدارش بود عباس در کـوچه و بازار شد بر او جـسارت
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
بـارالـهـا کـولـهبـاری از گـنـاه آوردهام بـر حـریـم امـن یـزدانـت پـنـاه آوردهام از تمام جرم و عصیان و خطایم در گذر بـنـدهای آلـودهام؛ آه ای خـدایـم در گذر آمده وقـتـش که اظـهـار پـشیـمـانی کنم نـفـس را در لحظـۀ افـطار قـربانی کنم هرچه دارم خوب میدانم تمامش مال توست خوب میدانی اگر دورم دلم دنبال توست آمدم تنـهـا برای بـنـدگی رخصت دهی توبه کردم که مرا قدری دگر فرصت دهی با نـگـاه خـود کـمی حـال مـناجـاتـم بده تـو کـریـمـی و بـیـا اذن مـلاقــاتــم بـده از خودم شرمندهام روی سیاهم را ببخش یا حسین میگویم و کوه گناهم را ببخش
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
باز کن در را گـدای رو سیـاهـت آمده باز کـن در را که عـبد بیپنـاهت آمده آمده در کوبد و محتاج یک لبیک توست قطرهای کوچک به دریای نگاهت آمده عـبد خـاطی و گرفتارم بـبـین حال مرا لکـهای تـاریک بـر این بارِگـاهت آمده آنقدر بد کردهام میدانم و هسـتم خجـل باز کن مخـلـوق پُـر از اشتـباهت آمده تـوبـهها کـردم ولی بازم گنهکـار آمدم خـوب میدانم رفیق نـیـمـهراهـت آمده بـا تـمـام مـعـصیتهـایـم دوبـاره آمـدم روزهدار مضطرت بر توبهگاهت آمده هر سحر امید عفوت در دلم روشن شود صد هزاران شکر گویم چونکه ماهت آمده
: امتیاز
|